خلاصه کتاب سهام عادی و سود غیرعادی
خلاصه کتاب سهام عادی و سود غیرعادی
رازهای موفقیت سرمایه گذاری پرمخاطره و محافظه کارانه را بیاموزید
در حالی که بازار سهام از سالی به سال دیگر مدام نوسان دارد، خوب است بدانیم که برخی از اصول نظریه سرمایهگذاری نسلهاست که ثابت باقیماندهاند. علیرغم انتشار سهام عادی و سود غیرعادی در سال ۱۹۵۶، توصیهای که این کتاب درباره سرمایهگذاری ارائه میکند به اندازه زمانی که آیزنهاور رئیسجمهور ایالاتمتحده بود، مناسب است. این بخشها ویژگیهای کلیدی را که شما باید به هنگام سرمایهگذاری در شرکت به دنبالشان باشید، بیان میکنند، و به شما کمک میکنند بفهمید آیا سرمایهگذار ریسکپذیری هستید یا محافظهکار. سرمایه گذار موفق درست مثل کارآگاه کار خود را انجام میدهد و در همهچیز عمیق میشود تا قبل از اینکه دست خود را رو کند، تمام اطلاعات مهم را به دست آورد! پس از خواندن این بخشها، میدانید که:
- چطور باید متوجه شوید که سهام شرکت بیش از حد ارزشگذاری شده یا خیر
- چرا قیمت سهام درباره عملکرد واقعی شرکت چیزی به شما نمیگوید
- چطور باید شک را کنار گذاشته و زمانی که وقت خرید فرا میرسد، تردید به خود راه ندهید
راهبردهای سرمایهگذاری هوشمند روی شرکتهای دارای قابلیت رشد بلندمدت تمرکز میکنند
درک متداول از سرمایهگذاری این است که سریع و بیرحم است، سرمایهگذاران ظاهراً از روی هوس خرید و فروش میکنند، و بیشتر از همه به دنبال کسب درآمد سریع هستند. با این وجود سرمایهگذاری چیزی بیش از فکر و برنامهریزی را میطلبد، و شکل آرمانی آن تمرکز روی بلندمدت است. سرمایهگذاران هوشمند به دنبال سود سریع نیستند، بلکه در عوض در جستجوی شرکتهایی باقابلیت رشد هستند که در طول زمان بتوانند سرمایهگذاری اولیه را چند برابر کنند. شناسایی شرکتهایی که این نوع قابلیت رشد را ارائه کنند، آسان نیست. درواقع بسیاری از سهام آنقدر زیاد یا آنقدر کم ارزشگذاری میشوند که خود سرمایهگذاری را مشکل میکنند. سرمایهگذاران هوشمند به دنبال شرکتهای باقابلیتی هستند که همچنان پایینتر از ارزششان تخمین زده میشوند، به همین شکل شرکتها میتوانند در زمان مقتضی، با چنان سرعتی رشد کنند که سرمایهگذار بتواند سرمایهگذاری اولیهاش را دو یا حتی سه برابر کند. خوشبختانه شرکتهای باقابلیت رشد را میتوان براساس ویژگیهای مشترکشان شناخت. چنین شرکتهایی محصولات و خدماتی ارائه میکنند که به شکل آرمانی میتوانست حجم بالای فروش را دستکم برای چند سال حفظ کند. شرکتهای دارای قابلیت رشد خوب، در پژوهش و توسعه نیز سرمایهگذاری میکنند تا به رشد ادامه دهند، حتی زمانی که خط تولید فعلی دیگر فرصتی برای رشد ارائه نکند.
برای مثال دهه ۱۹۵۰ زمان خوبی برای تولیدکنندگان تلویزیونی بود. اما تا اواسط این دهه، تقریباً هرکسی که خواهان یک تلویزیون سیاه و سفید بود، پیش از اینیکی داشت. یعنی تا زمان روی کار آمدن تلویزیون رنگی، شرکتهای تلویزیونی با رشد ثابت روبرو بودند؛ پس مجبور بودند خود را تطبیق دهند. موتورولا که اکنون به خاطر تلفنهای همراهش مشهور است، سابقاً تلویزیون و رادیو تولید میکرد. اما مدیریت این دوراندیشی را داشت تا برای ورود به کسب و کار ارتباط دوطرفه، مهارتهای فنی شرکت را کنترل کند، و در حالی که فروش دیگر تولیدکنندگان تلویزیون ثابت بود، فروش این شرکت همچنان در حال رشد بود. شرکتهای دارای قابلیت رشد زیاد، تیم مدیریت منسجم و روابط خوبی بین کارمندان دارند. در شرکتی سرمایهگذاری نکنید که کارمندانش آنقدر در حال جر و بحث هستند که بازدهی پایین میآید، و مدیران اجراییش نمیتوانند الهامبخش همبستگی یا دید مشترک در بین نیروی کار باشند.
تکلیفتان را انجام دهید! قبل از سرمایهگذاری شرکت بالقوه را از تمام زوایایی که میتوانید بسنجید
سرمایهگذاری موفق بسیار شبیه به کار یک کارآگاه است، چون شما باید درباره موضوعات خود کاملاً پژوهش کرده و تمام دادههای موجود را تحلیل کنید تا کاری مؤثر انجام دهید. شما به هنگام مدنظر قرار دادن قابلیت سرمایهگذاری یک شرکت، خواهان گردآوری اطلاعات تفصیلی درباره شرکت از تمام زوایای ممکن هستید. البته میتوانستید به سادگی تاجری را پیداکرده و از او بپرسید کدام شرکتها را برای سرمایهگذاری توصیه میکند. با این حال تضمینی وجود ندارد که او اطلاعات دقیقی به شما بدهد، چون تاجران باید از منافع خود حفاظت کنند. درعوض از روش scuttlebutt استفاده کنید:
از تمام منابع ممکن، اطلاعات کسب کنید. با فروشندگان، مشتریان، کارمندان سابق و دانشمندان پژوهشگر یا مدیران اجرایی صنوف بازرگانی تماس بگیرید. ازآنچه مییابید شگفتزده خواهید شد، البته تا زمانی که این اطلاعات را علنی نسازید یا منبع خبر را لو ندهید. تماس با چند رقیب شرکت نیز میتوانست اطلاعات تفصیلی و بسیار دقیقی به شما بدهد. پس از ایجاد یک تصویر برای شرکت، زمان تماس مستقیم با مدیریت شرکت برای پرسیدن پرسشهای آگاهانه فرا میرسد. اینروش دقیق و در عین حال زمانبر است. برای پرهیز از هدررفتن وقت، شرکتهایی را انتخاب کنید که میخواهید روی آنها پژوهش دقیق انجام دهید. این کار شما را ملزم میکند تا شرکتهایی را از پیش انتخاب کنید که میتوانستند نوع قابلیت رشدی که شما برای سرمایهگذاری خود میخواهید، ارائه کنند. این کار را صرفاً با صحبت با دوستان یا سرمایهگذاران دیگر، بررسی آثار چاپشده و پرسش از خودتان درباره شرکتهای امیدبخش آغاز کنید. برای مثال اگر در روزنامه میخوانید که مدیر شرکتی به خاطر برخی معاملات مشکوک در حال استعفاست، وقتتان را برای آن شرکت هدر نخواهید داد!
به دنبال شیب در قیمت سهام بگردید تا ارزان خرید کنید، تا به هنگام رشد شرکت، به موفقیت برسید
به محض شناسایی شرکتی باقابلیت رشد بلندمدت خوب، آیا زمان خرید فرارسیده است؟ همانطور که پیشتر اشاره شد، سهام اغلب بیشتر یا کمتر ارزشگذاری میشوند، پس چطور میتوان تضمین کرد که بیشترین پول را به جیب خواهید زد؟ قیمت سهام، آینهی درک جامعه مالی از ارزش سهام در لحظه فعلی است، و این رتبهبندیها دور باطل ایجاد میکنند. برای مثال اگر جامعه سهامی را بیش از حد زیاد ارزشگذاری کند، آنگاه افراد براساس ارزش ظاهری آن، برای خرید هجوم میآورند. بعد قیمت سهام همچنان بالا میرود و موجب شکلگیری «حباب» قیمتی میشود. افراد با نگاه به آینده دست به خرید و فروش نمیزنند. برای مثال اگر شرکتی موفق با هزینهای پیشبینینشده مواجه شود، حتی چیزی به بیخطری پروژهای پژوهشی، این امر میتواند جامعه سرمایهگذاری را به دستکم گرفتن پیشبینیهای آتی برای شرکت سوق دهد. درنتیجه، قیمت سهام شرکت سقوط خواهد کرد، حتی اگر پروژه پژوهشی در ادامه مسیر به سوددهی برسد. این درک ساده از نامعقولی بازار سهام میتواند به شما کمک کند سودی فوقالعاده کسب کنید! شرکتهای دارای قابلیت رشد اغلب نوآور هستند و ناگزیر در طول مسیر به دستانداز برمیخورند. درنتیجه جامعه مالی سهام این شرکتها را کمتر ارزشگذاری خواهد کرد. برای نشاندادن این مسئله، تصور کنید یک شرکت تولید ویجت باقابلیت رشد زیاد پیداکردهاید. ابتدا جاروجنجال پیرامون شرکت موجب افزایش قیمت سهام میشود. با این حال خیلی زود مشکلی بروز میکند: قالبگیری از ویجتهای شرکت در اندازه مناسب انجام نشده بود. حالا همه فکر میکنند این محصول با شکست روبرو شده است؛ و قیمت سهام افت میکند. اینزمانی عالی برای خرید ارزان است، یعنی سودبردن درزمانی که شرکت درنهایت مشکلاتش را رفع میکند. اگر چنین فرصتی را از دست دادید، نگران نباشید چون ممکن است طی شیب بعدی فرصت دیگری برای خرید وجود داشته باشد. برای مثال سهام شرکت بعد از رفع مشکلات قالبگیری افزایش یابد، اما اعلام کند که کارکنان فروشش به خاطر جمعآوری محصول متحمل هزینههایی پیشبینینشده شدند. جامعه مالی خشمگین ضامن میشود، و فکر میکند که هرگز موفق نخواهد شد. با این وجود این فرصتی برای شماست تا دوباره سهام را ارزان بخرید!
به انتخابهایتان مطمئن باشید. تسلیم شک نشوید، یا تفکر جمعی سرمایهگذار را دنبال نکنید
شک امری طبیعی است. به محض شناسایی سهامی که خواهان خریدش هستید، ناگزیر فشار شک را حس میکنید که موجب تردید شما میشود. با این حال سرمایهگذار موفق به شک و تردید فضا نمیدهد. به محض شناسایی شرکتی باقابلیت سود، تردید به دل راه ندهید. این تردید اغلب برآمده از هوس توده مردم است. اگر کسی به سمت سهامی نرود، آیا بدین معنا نیست که واقعاً آنقدر باارزش نیست؟ با این وجود پیش از این دیدید که جامعه مالی چقدر درباره ارزش سهام اشتباه میکند. مطمئناً وقتی همه در حال فروش هستند، خرید وحشتناک به نظر میرسد! اما اگر واقعاً به قابلیت شرکتی ایماندارید، نفسی عمیق کشیده و آن را بخرید. گذشته از این، شما واقعاً نمیخواهید چیزی را بخرید که همه میخرند. در این مرحله، سهام آنقدر گران خواهد بود که دیگر سرمایهگذاری واقعاً بزرگی تلقی نمیشود. اگر تردید کنید، ممکن است هرگز دوباره چنین فرصتی به دست نیاورید. در برابر این میل مقاومت کنید که بگذارید قیمت سهام بیشتر نزول کند تا معامله بهتری کنید. با انجام این کار ممکن است فرصتی طلایی را از دست بدهید. دقیقا همین مسئله برای یکی از آشنایان نویسنده اتفاق افتاد که میخواست ۱۰۰ سهم از سهام فهرستشده را به ازای ۳۵ و نیم بخرد. وی در تلاش برای صرفهجویی ۵۰ سنتی برای خودش، تنها ۳۵ دلار به ازای هر سهم پیشنهاد کرد. با این حال قیمت سهم همچنان افزایش یافت! اگر آن روز یک سرمایهگذاری اضافهی ۵۰ سنتی کرده بود، تقریباً ۲۰ سال بعد درمجموع ۴۶۵۰۰ دلار به دست میآورد! سرانجام پس از یافتن سرمایهگذاری خوب نباید آن را رها کنید. از منظر کسب و کار، تنها سه دلیل معتبر برای فروش سهام وجود دارد. دلیل اول اینکه درباره قابلیت رشد شرکت اشتباه قضاوت کرده باشید. دلیل دوم اینکه قضاوتتان درست باشد اما شرایط شرکت تغییر کرده باشد. سوم اینکه روی سهامی متوسط در میانمدت سرمایهگذاری کرده باشید تا در حین جستجوی یک سرمایهگذاری شگفتانگیز، خود را مشغول نگهدارید. دلایل دیگر نظیر سریعپول در آوردن یا پیروی از توده مردم تنها به ضرر شماست. شرکت دارای قابلیت رشد زیاد را هرگز نمیتوان بیشتر ارزشگذاری کرد!
سرمایهگذاران محافظهکار باید به دنبال شرکتهای ساماندهی شده یکپارچه باقابلیت رشد باشند
تاکنون نحوه سودبردن کلان از سرمایهگذاریهای شرکتی با رشد بالا را بررسی کردیم. با این وجود ازنظر برخی سرمایهگذاران، راهبرد سود معتدلتر با رشد تدریجی اما ثابت، جذابتر است. شما به عنوان سرمایهگذاری محافظهکار خواهان شرکتی قوی هستید که همچنان قابلیت رشد داشته باشد. اگر میکوشید جانب احتیاط را رعایت کنید، نباید در استارتاپها سرمایهگذاری کنید، هرچقدر هم که امیدبخش به نظر برسند. درعوض چهارچشمی مراقب شرکتهای بزرگ ریشهدار باشید که سابقه سودآوری ثابتشدهای دارند. با این حال برای عملیشدن این راهبرد، این شرکت همچنان باید قابلیت رشد داشته باشد تا جایگاه خود را در بازار حفظ کند. البته نیازی نیست این قابلیت استراتوسفری باشد. بلکه شرکت باید صرفاً بتواند رشد کرده و توسعه یابد. در غیر این صورت درنهایت رقبای چابکتر از آن پیشی میگیرند. شرکتی که هم قوی باشد و هم بتواند رشد کند، این چهار خصیصه اصلی را اثبات میکند. اول اینکه روشهای تولید شرکت کمهزینه هستند، طوری که میتواند حتی در زمان افزایش قیمتها، طی دورههای تورمی یا افول بازار، به کسب سود ادامه دهد. دوم اینکه شرکت ساماندهی خوبی دارد و در بازار خود مؤثر عمل میکند، یعنی میتواند عملاً کالا و خدمات ارائه دهد. سوم اینکه شرکت سابقه برجستهای در پژوهش و توسعه فنی دارد که این امر امکان ادامه نوآوری و بهبود کالاها و خدمات را به آن میدهد. سرانجام شرکت باید دانش فنی مالی خود را اثبات کند. باید بتواند منابع را تنها به ابتکارات باقابلیت سود تخصیص دهد، و دید خوبی برای نشانههای هشدار زمان حرکت رو به جلو داشته باشد.
کارمندان باارزش، هسته هر شرکت رشدمحور باثبات را تشکیل میدهند و سرمایهگذاریهای خوبی هستند
اگر سرمایهگذار محافظهکاری هستید، بررسی پایه کارمندان شرکت و یادگیری بیشتر درباره نحوه برخورد شرکت با آنها نیز مهم است. دو دلیل اصلی برای این راهبرد وجود دارد. اول اینکه قابلیت رشد شرکت کاملاً وابسته به کارمندانی است که راهبرد شرکت را به حرکت در میآورند. درواقع تمام مزایای شرکت نتیجه مستقیم کار کارمندان است. برای مثال شرکت برای تقویت توسعه فنی نوآورانه به تیمهای توسعه و پژوهش بلندپرواز و متعهد نیاز دارد. شرکت برای تضمین کمهزینه بودن روشهای تولید به مدیری باهوش نیاز دارد که همیشه مراقب سودهای کارامدی باشد. دوم اینکه نحوه برخورد شرکت با کارکنانش میتواند در فهم میزان کلی بارآوری و کارامدی شرکت به شما کمک کند. وقتی با افراد بدرفتاری میشود، آنها بهترین نتیجه را تحویل نمیدهند؛ با این وجود شرکتها زمانی موفق میشوند که به کارمندان ارج گذاشته میشود. با نگاهی به سیاستهای مدیریت و منابع انسانی شرکت، میتوانید به درک بهتری از نحوه مدیریت شرکت و قضاوت بهتری از قابلیت آن در بلندمدت برسید. برای مثال شیوه مدیریت ترفیع شرکت را بررسی کنید. اگر به ندرت به افراد داخلی ترفیع میدهند و درعوض استخدام برونشرکتی را ترجیح میدهند، نشانه روشنی بر این است که شرکت کارمندان را آماده نمیکند یا از طریق آموزش، قابلیت را رشد نمیدهد. این پیام هشدار است که شرکت منابع انسانی خود را عاقلانه مدیریت نمیکند و درنتیجه شرکتی نیست که شما بخواهید در آن سرمایهگذاری کنید. همین قضیه درباره توان مدیریت برای همکاری به عنوان تیم نیز صادق است. اگر مدیر شرکتی فکر کند که نمایشی یکنفره را اجرا میکند، چطور میتوان از او انتظار داشت که همگام با رشد شرکت، مدیریت مؤثر داشته باشد؟ در عوض به دنبال شرکتی بگردید که تیمهای با ساماندهی خوب تشکیل میدهد، و در جستجوی مدیرانی باشید که میتوانند مسئولیت را به شکلی مؤثر تفویض کنند.
سرمایهگذار محافظهکار به دنبال شرکتهایی میگردد که بتوانند سودآوری را در بلندمدت تضمین کنند
سرمایهگذار محافظهکار به هنگام ارزیابی یک شرکت باید نگاهی به آینده داشته باشد. شرکت نهتنها باید امروز قوی باشد بلکه باید ابزاری برای حفاظت از جایگاه خود در طول زمان نیز داشته باشد. سرمایهگذار به هنگام انجام این ارزیابی باید سودآوری شرکت را نه مجموع سود آن بلکه اندازه حاشیه سود آن تلقی کند. هر چه بیشتر، بهتر! شما میخواهید شرکتی را پیدا کنید که در بلندمدت سوددهی داشته باشد، شرکتی که حتی طی دوران چالشبرانگیز اقتصادی نیز به رشد ادامه دهد. علت اهمیت سودآوری این است که رشد همیشه مستلزم سرمایهگذاری مالی است، چه برای پژوهش و توسعه، موجودی جدید یا بازاریابی. از اینرو شرکت باید سودآوری آتی خود را تضمین کند تا هزینههای بیشتر در ادامه کار را تأمین کند. سودآوری، ضربهگیر شرکت در دوران سختی است؛ زمانی که هزینهها افزایش مییابند، شرکت برای بقا باید پول نقد در اختیار داشته باشد. اما یک کسب و کار چطور میتواند سود بلندمدت را تضمین کند؟ به بیان کوتاه، با بهتربودن از رقبا! سودآوری بلندمدت شرکت منوط به توان انجام یا خلق چیزی است که رقبا قادر به انجام آن نیستند، تا مبادا رقیب سهم بازارش را بدزدد. یکراه برای تضمین سلطه بازار از طریق مقیاس است. به عبارت دیگر، یک تولیدکننده بزرگ میتواند با هزینهای کمتر، تولید بیشتری در مقایسه با رقیبی کوچک داشته باشد. برای مثال شرکتی بزرگ که هرماه یکمیلیون مداد تولید میکند، در مقایسه با شرکتی که هرماه تنها میتواند ۱۰۰۰۰۰ مداد تولید کند، هزینه تولید کمتری در هر مداد دارد. روش دیگر تضمین جایگاه شرکت در بازار، ایجاد پیشرفتهای فنی است که شرکتهای دیگر به خاطر حق انحصاری یا کپیرایت نتوانند به شکل قانونی آن را کپی کنند. شما میخواهید مطمئن شوید که راهبرد شرکت رشد بلندمدت آن کسب و کار را مدنظر قرار داده و آمادهی آن است.
نسبت قیمت به درآمد شرکت را محاسبه کنید تا مشخص شود آیا «قیمت واقعی» را میپردازید یا خیر؟
ممکن است یک شرکت براساس هوس توده سرمایهگذاران به اشتباه ارزشگذاری شود. همانطور که خواهید دید، ارزش سهام حتی از این هم ذهنیتر است. درواقع ارزش آن از شخصی به شخص دیگر متفاوت است. درواقع شرکت برای سرمایهگذار ریسکپذیر میتواند باارزشتر از یک سرمایهگذار محافظهکار باشد. اگر رشد سریع از شرکتی انتظار برود، سرمایهگذاری ریسکپذیر ممکن بود سهام را بالاتر ارزشگذاری کند، اما این حقیقت به سرمایهگذار محافظهکار کمکی نمیکند. سرمایهگذار محافظهکار نباید با توجه به انتظار پرداخت کند. درعوض سرمایهگذار محافظهکار قیمت واقعی سهام را میپردازد. در اصل، سرمایهگذار محافظهکار به دنبال شرکتهای در حال رشد و باثباتی است که یا در حال حاضر کم ارزشگذاری شدهاند یا باارزش واقعیشان قیمتگذاری شدهاند. یک روش برای تعیین این مسئله استفاده از نسبت قیمت به درآمد است. برای انجام این کار قیمت سهام شرکت را بر درآمد شرکت در هر سهم تقسیم کنید. برای مثال اگر درآمد شرکت از هر سهم ۱ دلار است و سهمهای خود را ۱۰ دلار میفروشد، پس نسبت قیمت به درآمد ۱/۱۰ یا ده است. با این حال اگر شرکت در آخرین گزارش سالانهاش اعلام کند که ۱٫۸۲ دلار از هر سهم درآمد داشته است، این نسبت به ۱٫۸۲/۱۰ یا پنج میرسد. با این حال درآمد بالاتر نشانگر پیشبینی مثبت است که میتوانست موجب افزایش ناگهانی در قیمت سهام شود. تصور کنید سهام شرکت اکنون به ازای ۴۰ دلار فروخته شود. این نسبت ۱٫۸۲/۴۰ یا ۲۲ میشود که بسیار بیشتر از قبل است. تصمیمگیری در این خصوص به عهده سرمایهگذار محافظهکار است که آیا ویژگیهای شرکت این باور بازار را توجیه میکنند که این شرکت به رشد فراتر از ارزش سهم ۴۰ دلاری فعلی خود ادامه خواهد داد یا خیر. گرچه فردی که به دنبال سود زیاد در کوتاهمدت است، ممکن است باقیمت سهم ۴۰ دلاری مشکلی نداشته باشد، سرمایهگذار محافظهکار با توجه به دانستههایش درباره مدیریت شرکت ممکن بود شیب این قیمت راکمی بیش از حد تند تلقی کند!